فیلم پدر؛ در جست وجوی خاطرات از دست رفته
به گزارش وبلاگ حسابی، نام فلوریان زلر برای تماشاگر ایرانی چندان غریبه نیست. چند نمایشنامه اش به فارسی ترجمه شده و یکی دو تا از آن ها روی صحنه تئاتر هم رفته است از جمله نمایش اگه بمیری با بازی خوب الهام کردا، رضا بهبودی و ستاره پسیانی و به کارگردانی سمانه زندی نژاد. فیلم پدر اولین فیلم زلر در مقام یک کارگردان سینماست و این نمایشنامه نویس فرانسوی را به عنوان یک استعداد نوظهور دنیا سینما به ما معرفی می نماید.
احتمالا موقع تماشای پدر یاد فیلم هنوز آلیس ساخته گلترز و وستمورلند با بازی جولین مور می افتید که سال 2014 ساخته شد و درباره یک استاد دانشگاه بود که می دانست در آستانه ابتلا به آلزایمر و فراموشی مطلق قرار گرفته است. فیلم فلوریان زلر اما از هنوز آلیس جلوتر می رود. اول اینکه شبیه نمایشنامه های زلر این فیلم هم در باب رابطه است و این بار به رابطه پدر و دختری می پردازد. دختر پیوند پدر با دنیا بیرون است. نقطه اتصال او به زندگی و علی رغم جدل هایشان واضح است که هر دو به هم وابسته هستند.
پدر البته در حق آن گاهی جفا می نماید. دائم از خواهر از دست رفته او، لوسی تعریف می نماید و به نظر می رسد که دختر محبوبش او بوده است. گاهی به آن به خاطر رفتارهایش زخم زبان می زند و حتی وقتی آن برایش می گوید که با مردی آشنا شده قیافه ای حاکی از ناباوری به خودش می گیرد که دختر را می رنجاند. با وجود همه این ها آنتونی به آن وابسته است. آن تنها چیزی است که در زندگی برایش باقی مانده به جز آن اپرای محزونی که دوست دارد گوش بدهد و پنجره آپارتمانش که او را مطمئن می نماید هنوز جایی روی زمین دارد که پایش محکم باشد.
بخش زیادی از فیلم به جزییات این رابطه می پردازد. اینکه چطور از سوءتفاهم ها عبور می نمایند و همه آن کشمکش های بین شان باعث نمی گردد که دلشان برای یکدیگر نتپد. سکانس های دو تایی آن و پدرش احساس برانگیز هستند چون میزانسن جوری چیده شده که انگار دائم یکدیگر را طلب می نمایند. وسط بد و بیراه ها و بدبینی های پیرمرد و دلشکستگی های دختر هر بار آخر سکانس جوری به هم تسلی می دهند که به قبل از بیماری آنتونی فکر می کنیم و اینکه لابد چه رابطه درجه یکی بین پدر و دختر برقرار بوده است.
اینجا هنرمندی آنتونی هاپکینز و اولیویا کولمن هم نقش مهمی دارد. بازی هر دویشان نفس گیر است. سطحی از کلاس بازیگری که باید در دانشگاه ها تدریس گردد به خصوص که کاملا هم متفاوت است. کاراکتر آنتونی کمی برون گرایی طلب می نماید که آنتونی هاپکینز با ظرافت و بدون گل درشت شدن به آن می رسد. بازی اش را مقایسه کنید با خیلی از بازیگران دیگری که نقش بیمار را ایفا می نمایند و آن قدر رقت انگیز می شوند که حال مخاطب را بد می نمایند. هاپکینز ولی قادر است نقش مبتلای به آلزایمر را جوری بازی کند که به جز حس همدردی، محبت و حتی احترام مخاطب را بربیانگیزد. نمونه اش سکانسی که در سکوت به اپرا گوش می دهد و سی دی وسط کار به سر و صدای می افتد. پیرمرد حواسش هست که سی دی را بیرون بیاورد و با دستمال و به ملایمت تمیز کند. یک حرکت ساده ولی توام با شکوهی که نظرتان را جلب می نماید.
فیلمی از پشت صحنه پدر در شبکه های مجازی منتشر شد که آنتونی هاپکینز را در استراحت بین سکانس ها نشان می داد که پشت پیانو نشسته و ساز می زند. با ساز زدن همواره اش فرق دارد. انگار بخشی از آن شنمایندگی و پیری آنتونی را در همین پشت صحنه هم حفظ نموده. خمیده شده و دست هایش پیرتر از همواره به نظر می رسند. هاپکینز آنتونی را درک نموده است.
از آن طرف اولیویا کولمن در نقش آن که باید مراقب پدر پیرش باشد و تصمیم سخت و مهمی بگیرد که کنار او بماند یا نه، درون ریزی بیشتری دارد. فیلم از اسمش تا سکانس هایش متعلق به آنتونی است و آن هر چند مکمل اوست اما حضورش لازم است. کولمن یک بازی خوددار درخشان به نمایش می گذارد. بدون اینکه بیش از حد احساساتی گردد درگیری عاطفی دختر را چنان خوب تصویر می نماید که مخاطبان فیلم را احساساتی کند. بدون بهره دریافت از حرکات دست و بدن و فقط با صورتش رنجش ها و خستگی های آن را نشان می دهد. اگر اسکار عادلانه بود بهتر از اولیویا کولمن سال جاری برای نقش مکمل زن وجود نداشت.
اما نکته دوم فیلم زلر که آن را تبدیل به اثری متفاوت با فیلم های این چنینی و فیلمی حساس و متمایز می نماید روایت فیلم از نقطه نظر مبتلای به آلزایمر است. زلر پیروز شده فقط با کمی تغییر در میزانسن ها و جزییات لوکیشن ها آن آشفتگی تدریجی و فراموشی آنتونی را برای مخاطب تجسم کند. بازیگران مختلف و چهره ها جای یکدیگر را می گیرند و گاهی ما هم به اندازه آنتونی گیج می شویم که واقعیت کدام است؟ آن دقیقا کدامیک از این زنان است؟ شوهرش کدامیک از این مردان است؟ و آن پرستاری که شبیه لوسی است واقعا وجود خارجی دارد یا نه؟
ناگهان خودتان را وسط گرداب ترسناکی پیدا می کنید که آنتونی زندگی اش می نماید. فیلم پدر احتمالا تک تک مخاطبانش را به این هراس دچار می نماید که لحظه ای خودشان را در صندلی یک بیمار آلزایمری تصور نمایند و این تاثیر دهشتناک فیلمی است که خیلی ظریف و هنرمندانه ساخته شده است.
هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی جمله ای دارد به این مضمون که: مهم نیست چقدر رنج کشیده باشید شما هیچ وقت نمی خواهید خاطرات تان را از دست بدهید. فیلم پدر تاییدی روی این جمله است. رنج از دست دادن دختر محبوب آنتونی در تصادف قطعا غیرقابل تصور بوده اما اینکه او مرگ لوسی را از یاد برده و نمی داند چرا خبری از او نمی گیرد مهیب تر است.
خاطرات یکی از ارزشمندترین دارایی هایی است که در این دنیا داریم. نه فقط خاطرات خوبی که به آن ها چنگ می زنیم. فیلم پدر یادتان می آورد همین که لحظه ای بعد می توانید این دقایق گذشته را در حکم خاطره در ذهنتان ثبت کنید موهبت است.
منتقدان غربی فیلم را با عشق هانکه مقایسه نموده اند. پربیراه هم نیست. دیدن هر دو فیلم کار سختی است و هر دو جایی به ذهنتان می چسبند که تا مدت ها از اندوهشان خلاصی ندارید. از آن فیلم هایی نیست که حالتان را خوب کند ولی قطعا از آن فیلم هایی است که ارزش زندگی را به شما یادآور می شوند.
فیلمی که بدون پیچش داستانی شما را مسحور خودش نگه می دارد چون هیچ پیچشی مهیب تر از راستا زندگی به سمت مرگ نیست.
- 7 فیلم برتر آنتونی هاپکینز؛ مردی که در 24 دقیقه اسکار را برد!
نقد فیلم پدر دیدگاه شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ حسابی مگ نیست.
منبع: دیجیکالا مگ